سلام
دلا امشب سفر دارم چه سودایی به سر دارم
حکایتهای پرشرر دارم چه بزمی با تو تا سحر دارم
1.خیلی حال وحوصله نوشتن نیست چرا ؟واقعا می خواهید بدونید!! بخشی از دلایل اون رو می گم براتون
اول همه بر اثر یک اتفاق در آخرین لحظه معلوم شد طرف قرارداد ما در تهیه یک کتابخانه دیجیتالی قصد داشته
یک میلیون تومان نا قابل از ما زیادی بگیره به اسم انجام کار تخصصی تر به همین دلیل کار فعلا دوماه عقب افتاد
در امور مالی بر اثری پافشاری بر یکسری عقاید بر حق حدود دویست هزارتومان ناقابل تر از حقوق
ماهیانه من کسر شد !!!! در ادامه در فضای کاری دونفر از همکاران عزیز شدیدا سعی بر سو استفاده
از محیط مرکز داشتند که با جنگ اعصاب تا حدی جلوگیری شد
در همین بین دو تا از چهار سایت اینترنتی که زیرنظر من فعال هست توسط عزیزی نفوذی به مدت یک هفته از کار افتاد
و دقیقا دو سه هفته ای بعد از حل مشکل این بار هر چهار سایت ما بدلیل از کار افتادن سرور اصلی
از صفحه شبکه جهانی حذف شد و بعد از کلی رایزنی همراه با تشنج به صورت نصف و نیمه به صحنه بازگشت
در همین گیر و دار آن ضربه مهلک نیز که گفتم نپرسید که نخواهم گفت در نهایت معرفت بر من وارد شد
در این حال و روز دبیر عزیز دوران تحصیل آمدند پیش من که فلانی 15میلیون تومان ناقابل بده یکساله بر می گردونم !!!!
و آنقدر از اوضاع خرابش با لحنی غمبار می گفت که حال من را نیز بدتر کرد و تازه شب همان روز دوستی تلفنی
دومیلیون وام در عرض سه روز می خواست !!!! (بیچاره خودم که چه فکرا مردم از راه دور می کنند !!)
همه این قصه ها و غصه ها و آنها که نتوانم گفت در کمتر از45 روز بر من گذشته است
الهه امید عزیز که من را در این مدت ندیدی ممنون از اینکه یک بار هم تلفنی حالی از من نپرسیدی !!!
2.رفته بودم تا باغ یکی از دوستان در بین راه دیدم شقایقها رو که باز هم فصل اونهاست
دلم بیشتر گرفت بر تنهایی خودم !!!! و بر روزهای از دست رفته
من امشب با خدای خود مناجاتی دگر دارم نیایش ها به درگاهش از این شور و شرر دارم
زلطف بیکران او تشکرها کنم اما شکایتها به درگاهش ز سودای بشر دارم
نمی ترسم از فتنه طوفان دلی چون دریای خزر دارم
به بی تابی قلب عاشقان پیامی از شمس و قمر دارم
سلام
1.این یک امر بدیهی است که تمام حوادث و اتفاقات این دنیا براساس حکمت و مصلحتی است که اکثر اوقات ما از درک
چرایی آن عاجزیم و به همین دلیل هم با کوچکترین نامرادی ناله و شکوه ما به درگاه الهی بلند می شود که وای
خدایا بار الها چرا چنین چرا چنان چرا من چرا او نه !!!!! واینجاست که باید بپذیریم در همه موارد زندگی مادی تلاش
می کنیم تا به درجه های بالاتری برسیم اما در خداشناسی و مسایل اعتقادی به دلیل آنکه یک امر شخصی
تلقی می شود !!!غالبا نه گامی بر می داریم و نه حاضر به شنیدن حرف دیگران می شویم که به لطف خدا آنقدر
فهم و کمال مادرزادی را دارا هستیم که تمام کارهای خدا را با عقل خود می سنجیم و به آن نمره می دهیم
و به لطف بعضی اشتباهات !!!برای دستورات الهی نیز بر اساس فهم و عقل خود رتبه بندی قایل می شویم
و هر کدام را که دوست داشتیم انجام می دهیم و هر کدام هم که حوصله اش نبود شاید وقتی دیگر !!!!!!!
اما این همه خدا دوستی من هم در این وقت بدون دلیل نیست ماجرا به آنجا بر می گردد که ده روز پیش عزیزی
مرحمت نمودند و منتهای بی انصافی و بی معرفتی خود را به نمایش گذاشتند و ضربه ای به زعم خود مهلک
به حال و روز من وارد کردند (لطفا تلفنی نپرسید کی چی کجا که نخواهم گفت!!!!!!) و اما در ابتدای امر
آنقدر من گیج و شکست خورده بودم که انگاری ماتمی عظمی وارد شده که از تحمل من خارج است و اتفاقی
افتاده که به ظاهر مدتی باید تلو تلو خورد تا از شوک آن خارج شوم !!!!! واما به لطف الهی سه چهار روز قبل
آنچنان کارهای مرکزمان بدون مقدمه بهم ریخت و مرا مشغول انسجام مجدد آن کرد که گویی هیچ مشکلی جز حل
این اتفاق تازه در این روزگار نیست و حتی به نحوی می توان گفت آن ضربه به حاشیه رفته و من فرصت
فکر کردن به آن را هم ندارم و نیازی هم به آن نمی بینم حتی نیازی به انتقام !! که معمولا وقتی داغ هستیم
اولین چیزی است که به ذهنمان خطور می کند این بهم ریختگی امور دفتر در هر زمان دیگر واقعا
غیر قابل تحمل بود اما امروز هم قابل تحمل است و هم خوشحال کننده و هم خنثی کننده زهر دوست نمایان !!!!
و اینجاست که باید در هر حادثه ای تامل کرد و اینقدر زود به جنگ با خدا نباید رفت !!!!!!!
من یکی که فعلا از خدا ممنون هستم بابت مشکل جدید و شکرش می گویم هزار هزار !!
غمناک نباید بود از طعن حسود شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
(نظر شما نشانه حضور شما و حضور شما نشانه توجه شما ست )
سلام
من قصد نداشتم خیلی وارد مسایل روز کشور بشم اما این حرفهای مبارزه با بی حجاب و رفتن خانمها
به ورزشگاه جالب بود حیفم اومد هیچی نگم البته من همونطور که دوستانم می دانند نه چپ هستم
نه راست و سیاست فقط حرف تلخ حق وبی طرفی پدر بزرگوار را در پیش گرفته ام و برای همه هم احترام
در حد خودشان قایل هستم !
1.در مورد حجاب من خودم به کلام ( دل پاک باشه و ظاهر هر چی هست عیبی نداره ) هیچ اعتقادی
ندارم و معتقد نیستم که حجاب در اماکن عمومی یک مساله شخصی هست و برعکس می گویم حتما باید تابع
قانون باشه و از چارچوب معینی پیروی بشه حال عقاید متفاوت می توانند در محافل خصوصی هر طور که دوست دارند
رفتار کنند .(به همین دلیل در مرکز خودمون بی اندازه هم سخت گیرم البته نه به سبک طالبان )!!!!
اما نکته اینجاست که هر سال عده ای داد می زنند برخورد کنید و عده ای می گویند نه آقا کار فرهنگی
کنید عده ای می گویند دخترانمان از دست رفتند عده ای می گویند نه آقا خیلی هم خوب هستند !!!!
خلاصه اینقدر می گویند و می گویند تا فصل گرما تمام شود و موضوع به حاشیه برود که اگر کسی احساس
مسوولیت داشت می توانست بدون بوق و کرنا کارش را انجام دهد اما امان از فکر آرای مردم در دوره های بعدی
انتخابات مجلس و شوراها و ...که نمی گذارد بعضی ها ظاهرو باطنشان یکی باشد !
2.در مورد ورزشگاه رفتن خانمها نکته جالب تر است دقیقا با پایان لیگ فوتبال و چند ماه تعطیلی و بجای
آنکه اول کار و بررسی اصولی انجام شود اعلام می شود خانمها مجازند بروندفوتبال ببینند !! و بعد بلافاصله
صداهای اعتراض از آقایان محترمی بلند می شود که نه اختلاط است و خلاف شرع
و نگاه نامحرم به بدن ها ی مردان بلورین !!!!!و از این حرفها که دین از دست رفت و .......
جالب اما اینجاست که چند سال است خانمها در مسابقات تنیس و والیبال و بسکتبال و ...حضور فیزیکی دارند و
در فاصله ای کمتر از فوتبال به تما شای مسابقه می نشینند و با هماهنگی مردها به تشویق می پردازند
اما کسی احساس از دست رفتن دین نداشت و ...
در ضمن اگه اشکال داره خوب حضور مختلط در سینما ها که چراغ ها هم خاموش است و همه جا نیمه تاریک !!!!!!
که خطر دین زدایی آن بیشتر است !!!! در کنار این موضوع وقتی کاریکاتور پیامبر رحمت را کشیدند
چرا همه بیست روزی دیرکرد صدور بیانیه داشتند ولی اینجا یک روزه وای وای بلند شده است !!
من فقط یک چیز می فهمم اون هم این که جلب آرای مردم برای انتخابات پیش رو در ایران لیبرال رو اصولگرا
اصولگرا رو فمنیست و چپ وراست رو راست و چپ می کنه !!!!!!!!
سلام
تمام سعی من بر این است که وبلاگ حالت خیلی خصوصی و یا شعاری پیدا نکنه اگه جاهایی چنین شده یا
می شه به بزرگواری خود بر من ببخشایید
هر وقت که مشکلی برام پیش می آید سعی می کنم باهاش کنار بیام سعی می کنم قدرت تحملم رو بالاتر ببرم
هروقت مریض میشم یا شکستی می خورم یا ضربه ای به من وارد میشه هم سعی می کنم با اون منطقی کنار بیام
هم اینکه می دونم که به امید پیروزی و برخاستن و کامیابی باید به راه پر پیچ و خم زندگی ادامه بدهم و هم می دونم
باید واقعگرا بود و با دردهای زندگی چاره ای جز کنار اومدن نیست که غیر از این فقط زجربیشتری می کشیم و بس
همیشه با مشکلاتم حتی حادترین اونها به هر سختی هست مدارا می کنم اما و اما
سخت ترین ها برای من مشکلات و غم دیگران است دیگرانی که مخصوصا اگرجزو عزیزان و دوستان و آشنایان
باشند برخورد با چهره غمبار یا شنیدن صدای لرزان و چشمان اشکبارشان من رو از خود بیخود می کنه
واقعا می گم که دیگه تحمل دردهای دوستانم رو ندارم دیگه در برخورد با سختی های دیگران که بسیاری
اوقات کاری هم جز دلداری از من بر نمی آید کم آوردم
دیگه وقتی می شنوم عزیزی سرطان گرفته یا فامیلی سکته مغزی کرده یا دوستی به هزار و یک علت
در آغاز زندگی مشترکش دنبال راههای طلاق هست و یا آشنایی با مخفی کاری جاهلانه خانواده همسرش
مدت کوتاهی از ازدواجش گذشته با یک همسر ی که سخت به بیماری قلبی دچار است روبرو شده
یا وقتی دوستی تلفنی از اینکه باید ماهی دویست هزارتومان قسط بده و با همسر و دو فرزند بدون کار مانده
برام تعریف می کنه وقتی عزیزی که جفاهای سختی بر او رفته و روزگار بدجوری باهاش رفتار کرده و از
خودی و غیر خودی ضربه خورده و می خوره و این گره های زندگیش انگاری که خیال باز شدن نداره از غمهای
بی پایانش برام میگه و من از بس ناتوانم فقط حرفهای تکراری تحویلش می دهم که درست می شه و....
دیگه نمی دونم چه باید بکنم چگونه کناربیام با این همه ملال و سختی و خرد شدن عزیزانم و دوستانم و ...
باور کنید اما که وقتی با بمباران کلامی و رفتاری غم و درد دیگران روبرو می شم یادم می ره که
چه ضربات کوچک و بزرگی رو از این روزگار تحمل کردم و چه جفاهایی دیدم از آنان که انتظار نداشتم !!!!
من چه کنم با غمها و گریه های عزیزان وقتی ناتوانم واقعا چه باید بکنم ؟