سلام
شعر طنزی در جایی خواندم که بخشی از آن را اینجا می آورم
علی ای علی ی دائی، تو چه آفتی فوتبال را
که به قهقرا فکندی، همه عشق تیم ما را
دل اگر خوره شناسی، به رخ همین علی بین
که خوره گی اش کلافه، بکند من و شما را
مرو ای گدای میدان، ز پی ی گدائی گُل
که گُل بدون زحمت، ندهد کسی گدا را
تو که گلزن قدیمی، چو پدربزرگ ِ تیمی
بنشین بکن تماشا، نوه ها و بچه ها را
بنشین به عشق تیمت، سر نیمکت و گلیمت
ز گلیم خویش امّا، به برون منه تو پا را
سلام
1.این مژده رو می دهم که این وبلاگ داره به انتهای خودش نزدیک می شه و البته توضیح می دهم بعدا !
2. " هنری ون دایک " می گوید:
بس کند می گذرد برای آنان که در انتظارند، بس تند می گذرد برای آنان که می ترسند ،
بس طولانی است برای آنان که در اندوهند و بس کوتاه است برای آنان که سرخوشند،
اما ابدی است برای آنان که ... !!
3. نمی دونم چرا این مدت چپ و راست بد شانسی میارم چپ و راست چیزایی توی این دنیای نامرد میبینم
که باور کردنش برای من خیلی سخته .نمی دونم چرا ما انسانها به خاطر بلاهایی که دیگران سر خودشون میارند
افسوس می خوریم که واقعا چرا ؟؟
یه چیزایی من توی این مدت با این دو تا چشمام وگوشهام که هیچ موقع به من دروغ نمی گن دیدم وشنیدم
که مغزم مثل قطار سوت میکشه .خیلی سخته بدونی عزیزی داره خودشو نابود می کنه خیلی سخته ولی
هیچی نمی تونی بگی هیچی جز افسوس خوردن که چرا کاری از دستت بر نمیاد .
4. همه روز روزه بودن، همه شب نماز کردن*همه سال حج نمودن, سفر حجاز کردن
به مساجد و معابد, همه اعتکاف جستن*ز مناهی ملاهی, همه احتراز کردن
شب جمعه ها نخفتن, به خدای راز گفتن*ز وجود بی نیازش, طلب نیاز کردن
ز مدینه تا به کعبه, سر و پا برهنه رفتن*دو لب از برای لبیک به وظیفه باز کردن
به خدا که هیچ یک را, ثمر آنقدر نباشد*که به روی نا امیدی, در بسته باز کردن
5. فرشته از سنگ می پرسه:چرا از خدا نمی خوای که تو رو انسان کنه؟
سنگ میگه: هنوز اینقدر سخت نشدم که انسان بشم!
سلام
1.تاسف فراوان که برخلاف تمایل شخصی وبلاگ حالت غمناکی گرفت سعی میکنم دیگه تکرار نکنم و ابراز ننمایم!
2.در فکر هستم که وبلاگی رو برای پرداختن به موضوعات روز و بیان دیدگاههای خودم اختصاص بدهم
و وبلاگی رو برای مسایل شخصی .اگه دوستان اسمی برای وبلاگ اولی در نظر دارند بفرمایند !(جایزه داره )
3.روزگار برد وباخت داره و من وشما و دیگری هم براش فرقی نداره .اما نمونه جالب اون باخت آرسنال به بارسلونا
بود مخصوصا وقتی آرسنالی ها از جلوی جام عبور می کردند و نگاه نمی کردند !
خیلی غم انگیز بود دلم برای آرسن ونگر خیلی کباب شد !!
4.اخبار کانال 1 (سوء تفاهم نشود کانال 1 خودمون رو می گم !!) صحنه هایی رو پخش می کرد
از اینکه خیلی از مردم توانایی خرید گوشت رو ندارند و حتی بعضی از اونها فقط استخوان می خرند
یا بعضی 100 گرم برای استفاده 5 نفر ! و ما هم که عادت داریم همان لحظه سر تکان می دهیم و می گوییم
کاری باید کرد و البته یک دقیقه بعد با خبر اسامی تیم ملی می رویم در هیجان جام جهانی و یادمان می رود
و باز روز از نو و روزی از نو ! (اصلا من وشما که هر روز نگران وبلاگ و سایت و ایمیل های خودمون هستیم
و گلایه از نرسیدن اس ام اس های جوک و آف لاین دوستان وقتمان را پر کرده و شاید قیمت گوشت را هم
ندانیم رو چه به این مشکلات مردم .پس مسوولان رو برای چی انتخاب کرده ایم !!)
5.من هیچ مشکلی ندارم ! هیچ کس من رو دور نزده ! هیچ ملالی نیست ! همه کارها روبراه هست !
من از هیچ کس جز خودم گلایه ندارم ! هیچ کس به من بدی نکرده ! (خوب شد الهه امید عزیز !!!)
6.در مورد نامه به بوش و انرژی هسته ای هم حرف داشتم ! در وبلاگ جدید خواهم نوشت ( می بینید چقدر
مسایل من حل شده که فکر آزاد برای تحلیل کارهای بزرگان نیز به وفور یافت می شود !)
7.از قهرمانی یوونتوس هم که ساده نتوان گذشت هر چند با تبانی باشد (اصل قهرمانی است !
دیگران هم بلدند بروند داور را بخرند ! اگر نه بروند به رییس ورزش بگویند ما قهرمانی می خواهیم !!)
هرچی فکر کردم در مقابل این همه بحران حقیقی و خودساخته چه کنم به نتیجه ای نرسیدم جز این که
رفتم امامزاده اسماعیل در 50 کیلومتری قم در بالای کوه و در منطقه ای زیبا و دلنشین
خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن
ز غمهای دگر غیر از غم عشقت رها کن
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن
خدایا بی پناهم، ز تو جز تو نخواهم
اگر عشقت گناه است، بین غرق گناهم
دو دست دعا فرا برده ام به سوی آسمانها
که تا پرکشم به بال غمت رها در کهکشانها
چو نیلوفر عاشقانه چنان می پیچم به پای تو
که سر تا پا بشکفد گل ز هر بندم در هوای تو
به دست یاری اگر که نگیری تو دست دلم را دگر که بگیرد
به آه و زاری اگر که نپذیری شکست دلم را دگر که پذیرد
مسلمانان! مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمی گر مشکلی بود
به گردابی چو می افتادم از چشم
به تدبیرش امید ساحلی بود
دلی همدرد و یاری مصلحت بین
که استظهار هر اهل دلی بود
ز من ضایع شد اندر کوی جانان
چه دامنگیر – یا رب – منزلی بود
هنر بی عیب حرمان نیست لیکن
ز من محروم تر کی سایلی بود
سرشکم در طلب درها چکانید
ولی از وصل او بی حاصلی بود
بر این جان پریشان رحمت آرید
که وقتی کاردانی کاملی بود
مرا تا عشق تعلیم سخن کرد
حدیثم نکته هر محفلی بود
مگو دیگر که حافظ نکته دان است
که ما دیدیم و محکم غافلی بود
باقی سکوت ...